آیامی دونستید کشورمون تو چیزهایی دارای مقام اول در سطح دنیاست..؟؟؟
کشور ما دارای 41 رتبه اول در کتاب گینس هست...
1. بیشترین تولید پسته
2. بیشترین تولید خاویار
3. بیشترین تولید خانواده توت
4. بیشترین تولید زعفران (80% کل تولید جهانی)
5. بیشترین تولید زرشک
6. بیشترین تولید میوه آلویی (از قبیل شفت و گیلاس و غیره)
7. بالاترین دمای ثبت شده روی سطح زمین (70.7 درجه سانتیگرد در کویر لوت)
8. بیشترین تلفات انسانی در سرما و کولاک برفی (4000 نفر در کولاک سال 1350 کشته شدند، میزان بارش برف 8 متر در 5 روز)
9. بزرگترین واردکننده گندم
10. بیشترین فرار مغزها
بقیه اش ادامه مطلب...
یک روز بز زنگوله پا از بچه هاش خداحافظی کرد که برود دشت و صحرا علف بخورد و برایشان شیر بیاورد. مامان بزی به بچه ها سپرد که در را به روی مامور گاز و برق و آب و گرگ باز نکنند. بچه ها هم که بر خلاف آمار و ارقام رسمی گرسنه بودند به مادرشان قول دادند که در را باز نکنند. چند دقیقه که گذشت گرگ که دید بز زنگوله پا از خانه بیرون رفته در خانه را زد. شنگول پرسید: کیه؟ گرگ گفت: منم، منم مادرتون شیر یارانه ای آوردم براتون. شنگول گفت: تو مادر ما نیستی. چون دروغ می گی خیلی وقته ممه ی شیر یارانه ای رو لولو برده...
امروز یه کم سرم خلوت شده گفتم بیام بعد چند روز یه آپ کنم... باز هم یه داستان جالب حتما بخونید.....خیلی جالبه...
دوستان عزیزی که میتوانند برای حداقل یک ماه وبلاگو آپ کنند حتما توی نظرات اعلام آمادگی نمایند یا به آدرس زیر میل بزنند صمیمانه از همکاریتون کمال تشکر را دارم
ati_bm68@yahoo.com
این آخرین پستی بود که من گذاشتم..ایشالا بعد امتحانا دوباره هر روز آپ میکنم...دلم براتون تنگ میشه ولی خوب چاره ایی ندارم دیگه..
بعضی زخم ها هست
که هر روز باید روشونو باز کنی
و نمک بپاشی
تا یادت نره سراغ بعضی آدمها نباید رفت...
نباید...
اگه میخواهید بدونید آخرش چی میشه ادامه مطلب....
داستان مردی که هرگز نمی شناختم شنیدم
حتما خواست خدا بود...
او رئیس امنیت در یک شرکت در برج های دوقلو بود.از حادثه برج گفت و اینکه چگونه بعضی از افراد جان سالم به در بردند دلایل زنده ماندن این افراد اتفاقی بیش نبود...
مدیر شرکت بخاطر پسرش که مهد کودکشان شروع شده بود آن روز دیر رسید.....شخص دیگر بخاطر اینکه نوبتش بود کیک بیاره دیر رسید...و جالبتر کسی بود که آن روز کفش قرمز پوشیده بود اما مسافت زیادی را تا محل کار طی میکند و به خاطر کفش های نو پاهایش تاول میزند جلوی داروخانه می ایستد تا چسب زخم بخرد و به همین خاطر زنده میماند...
از اون روز به بعد:
وفتی تو ترافیک گیر میکنم..
برمیگردم تا تلفن رو جواب بدم...
و همه چیزای کوچک ناراحت کننده...
با خود فکر میکنم اینجا دقیقا همان جاییست که خدا خواسته من در آن لحظه در آنجا باشم
.: Weblog Themes By Pichak :.